هیچ وقت از بچه قلدرا خوشم نمیومد من یه دختر تخس شیطون بودم اما مهربون شیطنت میکردم اما به کسی آزار نمیرسوندم. لیدر بودم اما حواسم به همه بچه های تیمم بود. از قلدری بدم میاد همیشه وایسادم جلوی زور. در بدترین حالت که کاری از دستم بر نمیومد جیغ زدم داد زدم اما ساکت نبودم.
از دولت امریکا بدم میاد. روی همین اصل . بچه قلدر کلاس که یه سری نوچه هم جمع کرده و بقیه مجبور به کارایی میکنه که خودش میخواد بعد از رسیدن به اهدافش یه سری استخوون هم برای بقیه نوچه کفتارهاش پرت میکنه. بمیرم برای دل مردمم که اسیر شدن. اسیر ت کثیف دولت های قلدر و بعضا مسولینی کهه.
امروز صبح رفتم سر کلاسی که به عنوان مستمع آزاد شرکت می کنم. استاد کلاس پروفسور ۸۰ ساله دانشکده هستند که سابقه همکاری توی ناسا رو دارن. اومدن سر کلاس و نوروز باستانی رو به قول خودشون تبریک گفتند و از چند نفر پرسیدن این مدت رو چیکار کردند. طبیعتا کسی جواب درست درمانی نداد ایشون فرمودند چرک نویس یه کتاب رو تهیه کردند با ۳۲۰ صفحه. کسی که کتاب علمی نوشته میدونه ۳۲۰ صفحه انگلیسی کتاب تکست نیازمند چه میزان مقاله و تلاشه و محاسبات ریاضی طاقت فرسا. البته که همه فصلها رو الان اماده نکردن. اما برای منی که ۳۲۰ صفحه کتاب منبع خوندن هم چند روز زمانمو میگیره سخت بود شنیدنش. تازه فرمودند یه دو سالی باید روش کار کنم که کتاب خوبی شه ااین همه تلاش این همه امید به زندگی. اینو گفتم که معیار دستتون بیاد که چقدر باید کار کنیم تا برسیم به جوامع بین المللی و حرفی برای گفتن داشته باشیم. تازه ایشون حدود چهل سال پیش معروف شدن که به نظرم اون زمان معروف شدن کار ساده تری بود تا الان الان باید کم کم پنج برابر اون زمان تلاش کنیم تا در کنار دیگر پژوهشگران دیگه ما دانشگاهیان ایرانی هم حرفی برای گفتن داشته باشیم.
پ.ن : نامبرده چندین کتاب در انتشاراتهای بین المللی چاپ کرده و کتابهایش با اقبال خوبی مواجه هستند
این سریال رو پارسال دیدم. دوستش داشتم و توصیه میکنم دیدنش رو به خصوص به کسانی که با تربیت فرزندان در ارتباط هستند.
چند تا مادر هستند که در یک شهر ساحلی زندگی میکنند. این شهر به مدرسه های خوبش معروفه. فرزندانشون همگی به یک مدرسه میروند و هم کلاسی هستند. به ظاهر همگی دارای زندگی های آنچنانی و لوکس هستند. اما باطن های زندگیشون خیلی داغون هست. روشهای تربیتی درستی ندارند برخلاف ادعاشون. یه تنش در مدرسه ایجاد میشه و این تنش با توجه به اخلاق خاص والدین و عدم توانایی حل اون به صورت درست روز به روز بزرگتر میشه و منجر به فاجعه میشه.
فیلم خوب تموم میشه و این اتمام خوب به دوست داشتن بیشترش کمک میکنه. و این نکته رو آموزش میده که ما خانومها اگرچه به ظاهر شاید اختلاف داشته باشیم اما اگر پشت هم باشیم از بدترین فاجعه ها هم میتونیم عبور کنیم. طبق این نکته تمرکزفیلم بیشتر بر بازیگران خانم هست و بچه هاشون.
نقدهای روانشناسی و تربیتی زیادی هم بر روی این مینی سریال نوشته شده.
پ.ن: با توجه به استقبال زیاد ازش فصل دوم هم در حال ساخته و به زودی آماده نمایش میشه.
گر اینقدر خوش شانس هستید که اسفندماه در شیراز باشید بدانید که خدا خیلی دوستتان داشته!
اگر اسفندماه درشیراز هستید حتما با ناهار جرعه ای دوغ بخورید وظهر حتما بخوابید.بعدش لباس راحت وکفش کتانی بپوشید وبزنید بیرون.
بروید
تا به پارامونت وخیرات برسید.انجا کفش های نو پشت ویترین هارا نگاه کنید
وبه عشق وعلاقه مردمی که کفش نو می خرند دقت کنید. تا نصفه های وصال بروید
وهمراه با استشمام بوی بهارنارنج که پلکتان را سنگین می کند به زوجهای
جوانی نگاه کنید که امده اند تا برای سال نو مبل ومیز وصندلی بخرند!.هدفون
را توی گوشتان فروکنید واهنگ گوگوش بگذارید وبه راننده ای که صدای بوقش را
نشنیدید وبجای بوقی که زد تا زیرتان نگیرد ونشنیدید وبه شما گفت
کجاییی؟؟؟؟ لبخند بزنید وبگویید شرمنده کاکو !!
وببینید که بسادگی میگوید دشمنت! عامو بپو!! اگراسفند در شیراز هستید بعدش
بروید توی خیابون داریوش وبه مغازه ها خیره شوید واز عابران تنه بخورید
وبا هدفون اهنگ هایده گوش کنید.بروید تا به چهاراه زند برسید وزوجها وبچه
های کوچولوی شهری وروستایی را ببینید که با شور وشوق از بنجل فروشیهای انجا
لباس نو می خرند وبچه هایی که ساعت های رنگی ده هزار تومانی خریده اند
ودارند بامیه می خورند.
بعدش بامیه بخرید ودرحال راه رفتن بخورید واجازه
دهید تا اب قندی تراوش یافته ازان دستتان را (چکنه) کند.به پاسور فروشهای
معتاد انجا نگاه کنید وداریوش گوش کنید.بعد وارد رودکی شوید ونوشدن سال را
در تقویم های جدید کتابفروشی های هنری اش با فروشنده لاغراندامی که از اول
تا اخربهت تعارف میکند که پول نگیرد ببینید.
چند تقویم کوچک برای کسانی
که دوستشان دارید بخرید. بعد جلو سینماها به عکسهای فیلمها خیره شوید وراه
بیفتید به سمت فلکه ستاد. بگذارید زمانی که از چهااراه زند تا ستاد راه می
روید ابی برایتان بخواند.
ادامه دهید وبوی بهار را وقتی که ازکنار ساختمان های قدیمی دانشکده پزشکی که همیشه دراسفند زوجهایی کنارشان قرار دارند حس کنید.
بایک
اهنگ بدون کلام تا ملاصدرا وکتابفروشی محمدی بروید وبه پسرخوش صدا
وبداخلاق اقای محمدی سلام کنید ویک کتاب برای خودتان بخرید وبیرون بیایید.
بعدش دیگر مهم نیست کجا بروید. اگر اسفندماه درشیراز هستید به چیز دیگری برای خوشبخت بودن نیازی ندارید.
اگر اسفندماهی درشیراز هستید بدانید که خداخیلی دوستتان داشته.
اسفندماه 97
نویسنده: ناشناس
پ.ن: اواخراسفند و اوایل فروردین بهشت شیرازه :)) بیصبرانه منتظرم برم خونه
من واقعا از خودمون انتقاد دارم از کی؟؟ از خودمون ما شیرازی های عزیز. چرا ما زودتر برنامه های کنترل از راه دور رو ننوشتیم؟؟ (مثل anydesk و.) :)))))))))))
یه انتقاد هم به سازنده های اون اپ دارماسمش نباید shirazi app باشه؟؟؟
پ.ن: به امید اینکه باقی اپ های مفید از راه دور هم ساخته بشن ;)))
تو داستان آلیس در سرزمین عجایب مربایی هست که برای فردا پخته میشه و فقط فردا میتونستی بخوریش،در واقع هیچوقت نمیتونستی بخوریش چون هر روز امروز بود نه فردا
این استعاره تلخی از اینه که اگه کاری رو امروز انجام ندی فردا هم نمیتونی
اگه اون مربای لعنتی رو میخوای قورتش بده همین امروز!
همان طور که مستحضرید یا شایدم نباشین من الان مستحضرتون میکنم من به مدت هشت ماهه دارم روی یه سری مباحث ریاضی کار میکنم که توی تزم از اونا استفاده کنم. یه قسمتی رو بردم جلو دکتر فرمودند نه از این روش نه خب من داشتم یه کار دیگه انجام میدادم و یکم وقفه افتاد توی روند فکر کردن و تعمیم دادن دکتر صدام کردن و یه برگه درآوردن و شروع کردند به توضیح دادن من یکم هنگ بودم با چشمای گرد نگاهشون کردم پرسیدم دارین چیکار میکنین؟؟ قسمتای بعد رو توضیح میدین؟؟ دکترررر اسپویل نکنین لطفا :))))
پ.ن : اگه میخواست بهم راه حل رو بده بهتر نبود هشت ماه پیش میگفت؟ الان که من همه چی رو فهمیدم و کافیه فقط یه هفته روش فکر کنم داره لذت کشف کردن رو ازم میگیره.
پ.ن۲: دوستام میگن خل شدی تو که میدونی استادت هیچ وقت کمکت نمیکنه حالا یه بار هم که توی راه اومده تو نذاشتی. خلاصه دعا کنین کشفش کنم ضایع نشم. :)
تو داستان آلیس در سرزمین عجایب مربایی هست که برای فردا پخته میشه و فقط فردا میتونستی بخوریش،در واقع هیچوقت نمیتونستی بخوریش چون هر روز امروز بود نه فردا
این استعاره تلخی از اینه که اگه کاری رو امروز انجام ندی فردا هم نمیتونی
اگه اون مربای لعنتی رو میخوای قورتش بده همین امروز!
یک بار هم زنگ زده بودم منزل نقىزاده
اسمش فرامرز بود و با یکى دیگر که هیچ یادم نیست، سه نفرى روى یک نیمکت مىنشستیم.
مادرش که گوشى را برداشت، اسمش یادم رفت،
_منزل نقىزاده؟
از بابام یاد گرفته بودم بگویم منزلِ فلانى
مادرش شاکى و عصبى گفت:
با کى کار دارین؟
_با . پسرتون.
کدومشون؟
تکپسر بودم و فکر اینش را نکرده بودم که در یک خانه شاید بیش از یک پسر وجود داشته باشد.
شاکىتر و عصبىتر پرسید:
کدومشون؟ با کدومشون کار دارى؟
هول شدم.
یادم نیامد که مثلن بگویم اونى که اول راهنمایىست.
منمنکنان گفتم :
«اونى که موهاش فرفریه، حرف بد مىزنه، قشنگ مىخنده»
اونى که قشنگ مىخندید خانه نبود.
تق!
فردایش گفت :
«من قشنگ مىخندم؟»
و ریسه رفت.
من حرصم درآمده بود چون دفتر مشقم را نیاورده بود،
ولى از قشنگ خندیدنش خندهام گرفت.
بعدترها فکر کردم آدم باید هرازگاهى اسم هم خانه هایش را، رفقایش را، بغل دستى هایش را فراموش کند،
بعد زور بزند توى سه جمله توصیفشان کند؛
بدو بدو بگوید مثلا
آنى که خندهاش قشنگ است ،
آنى که حرف زدنش مثل قهوه ی تازه دم است ،
آنى که سین اش آدم را عاشق میکند.
پ.ن: اینو خودتون بخونین و ریکورد کنین و همراه با خصوصیت قشنگ اختصاصی هر فرد بفرستید برای کسایی که توی زندگیتون مهم و عزیزن.
هفته پیش ایده یه مقاله رو به استادم دادم. هول هولکی چون ازم مقاله میخواست. خیلی ایده خامی بود حتی نمیدونستم خوبه قابل چاپه یا نه. به نظرم خیلی هم بدیهی میومد. این هفته دیدم یه چیزی شبیه ایده من در سطح پایین تر دو سال پیش در ژورنال nature چاپ شده این ژورنال برترین ژورنال در علوم هست با تاثیرگذاری بالا. فرستادم واسه استادم. اولش کف بر شد بعدش هی گیر داده بود شما دو سال پیش میتونسی اینو چاپ کنی عصبانی شدم میگم استاد محترم شما میگین اگه زودتر به دنیا اومده بودی اسم قوانین نیوتون الان قوانین فرانکلین بود شما کوتاه بیا حالا
از قشنگترین صحنه های خوابگاه دخترونه مهندسی اینه که همین طور که دارین اماده میشین برین عروسی و در حال کشیدن خط چشم هستی با دو تا دوستت که در حال لاک زدن هستن اخبار روز رو دنبال کنی و در مورد پهپاد ها و تکنولوژیشون و رادار گریزی و تغییر خواص کوانتومی صحبت کنین.
البته ممکنه اون تکه آخر تغییر خواص کوانتومی و نامرئی شدن رو چون خانم دکتر فیزیکتون در حال رژ زدن باشن درست متوجه نشین :))
پ.ن 1: یه رونوشت برای وزارت دفاع محترم که ما دخترای مهندس رو دریابه و تک جنسیتی نباشه.
پ.ن 2: پلیس فتا لطفا برسونید دست وزارت دفاع
پ.ن 3: بله که کار میکنم. پرسیدن نداره. چیزی که باعث شد ایران رو نزنن مهم بودن جون 150 ایرانی نبوده گول اون ژست روشنفکری ترامپ رو نخورین.
آدمها رو میشه از خواسته ها و اجتنابهاشون شناخت یا حتی تعریفشون کرد. از اهداف و رویاها یکی از چیزی خوشش میاد اونو هدف میذاره و تلاش میکنه تا به یه خواسته ش برسه یکی دیگه هم از همون خوشش میاد اما چون تلاش نمیکنه میشه رویا واسش. تموم زندگیمون خودمون و دیگرانی میبینیم که روم به دیوار گلاب به روتون اره به ماتحت داریم (شما توی دلتون ورژن اصلیشو بخونین باحال تره :)) همش یه چیزی رو میخوایم اما زر میزنیم و هیچچچ کاری نمیکنیم. فقط الکی بهانه میاریم. یا چیزی رو نمیخوایم و اما تحملش میکنیم. مثال:
هممون یکی رو میشناسیم که از صبح تا شب از همسرش میناله اما طلاق نمیگیره. یا کسی که شغلشو دوست نداره اما عوض نمیکنه. با از رشته ش بدش میاد همچنان ادامه میده. میخواد وزن کم کنه و شونصد ساله رژیمه اما خب از ته دل رعایت نمیکنه. دلش میخواد یه کار جدید کنه اما هیچ وقت شروع نمیکنه
بیاین از امروز هر چی ناراحتی داریم بنویسیم یا بپذیریمش یا واقعا یک بار برای همیشه انجام بدیم تموم بشه بره بله تغییرات ترس دارن و نیاز به شهامت هست اما دنیا جای ترسوها نیست.
اگه بدونیم همین چیزا چقدرررر سی پی یو مغز رو پر کردن و نمیذارن ما فک کنیم یا بدتر از اون خنده ها رو دریغ کردن ازمون دست دست نمیکنیم سریع اره رو میکشیم بله میدونم خون میاد. درد داره پاره میشیم. اما یه باره می ارزه .:))
به همین سوی چراغ قسم مکالمه زیر واقعیه
- یه مدته لپ تاپم خیلی داغ میکنه
- ببر نشون بده شاید فنش مشکل داره
-آره حتما باید برم روغنشو عوض کنه
- مگه بلبرینگه؟؟؟ :))))
- نمیدونی مگه ؟ لپ تاپ یه روغنی داره وقتی تموم میشه گرم میکنه باید بازش کنی روغن بریزی توش
-:|||||||( دهانم دوخته شده بود توانایی مکالمه نداشتم)
-حالا شاید از یوتیوب سرچ کردم خودم لپ تاپمو باز کردم روغن ریختم توش
- هم چنان با دهان دوخته شده مثل سیامک انصاری به دوربین زل می زند
بعضی شبای عمرت هست اینقدر بد میگذره که میدونی و مطمئنی که اون شبا خدا خودش تو رو توی بغلش گرفته تا صبح شده والا میدونی که غیر این بود دووم نمی آوردی.
وقتی دوران سیاه سپری شد میمونی که سرت رو با افتخار بالا بگیری و بگی من ازش گذشتم یا اینقدر کابوس بوده که دعا میکردی هیچ وقتتتت نیومده بود. این حس دوگانه همیشه باهات میمونه
سریال modern love یه مینی سریال 8 قسمتی خوش ساخت شاد هست که هر قسمتش عشق رو توی یه داستان جداگانه و از یه نگاه جدید بررسی کرده. ببینید خوشتون میاد. مخصوصا وقتایی که دلتون یه چیز آروم و امیدوارکننده میخواد و نیاز دارین سی پی یو مغزتون کار نکنه خیلی :)
من یه مدت آنلاین خرید میکردم . و خب برای من ب عنوان نسل جدید این کار خیلی جذابیت داشت. ما رو از نسل قبل خودمون متمایز میکنه و احساس کول بودن و هم پای تکنولوژی جلو رفتن بهمون میده. اولش که خرید آنلاین اومد دقیقا به دلیل همین مسائل نسل جوون بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بود و چون بازار خرید هم بیشتر دست جوونهاست همه فکر میکردند خرید حضوری لغو میشه اما نشد . چون نسل جدید خرید رو یه احتیاج نمیدونه یه تفریح میدونه. بنابراین در کنار خرید آنلاین خرید حضوری هم هنوز پابرجا مونده. برای منم کم کم خرید حضوری پررنگ تر و پررنگ تر شد اما خرید حضوری رو هم مثل بقیه از جاهای شیک و هاپیرها و انجام میدادم. اما بعد یه مدت فکر کردم با این کار کاسبان خرده ریز بسیار آسیب می بیینن از یه جایی به بعد شروع کردم از مغازه های کوچیک و بی نام و نشون برندهای نوپا خرید کردم.در واقع این شده تفریح من برم ببینم توی محله توی کوچه پس کوچه های نزدیک کدوم مغازه قدیمی هنوز بازه. برم و خرید کنم و با این عزیزان که معمولا هم مسن هستند آشنا شم و گپ بزنم. ناگفته نمونه که با خرید کردن از این مغازه ها شما مشتری عزیزشون محسوب میشین چیزی که توی مالهای بزرگ هیچ وقت نمیبینین
امروز که کرونا اومده . و همه در وضعبت بد اقتصادی هستن. اگه برامون امکانش هست. بریم از جاهایی که خلوت تره. قدیمی تره خرید کنیم میدونم گاهی راه طولانی تر میشه گاهی همه وسایل و مایختاج رو ندارن. اما این کمک ما باعث میشه اونا زمین نخورن.
در این دوران قرنطینه که توی خونه موندم و دورم از دانشگاه و محیط آکادمیک حس کردم اگه یه روتین روزانه برای خودم نداشته باشم و چند تا سرگرمی خوب احتمال جنون بالا میره.چقدرررر انفرادی مجازات سنگینی هست. فک کنین ما الان همه جور به وسایل ارتباطی دسترسی داریم با کسانی هستیم که دوسشون داریم. و هر چند روز هم برای خرید مایحتاج بیرون میریم اما بازم حال روحی خیلیا خوب نیست و دارن کم میارن.
برای افزایش جذابیت این روزها، تصمیم گرفتم روزانه ساعتی رو اختصاص بدم به آموزش و آشنایی با زبان آلمانی.با اپ رایگان duolingo هم شروع کردم. 8 سطح داره. من دارم سطح 1 رو تموم میکنم. البته نمیشه گفت آخرش با این اپ میتونین زبان رو به خوبی یاد بگیرین اما میشه گفت آشنایی نسبی پیدا میکنین. هدف من هم همینه. یکم آشنا بشم و اگه دوست داشته باشم برم تکمیل کنم و پیش یه معلم خوب یادش بگیرم.
به نظرم یادگیری زبان یه هدف بلند مدته در کنار اهداف دیگه. و باعث تفریح و رفرش میشه. دیدن مثلا هی وسط درس خوندن میرین سراغ شبکه های اجتماعی این جوری وسط درس خوندن یه چیز جدید یاد میگیرین و سریعتر هم بر میگردین سر درس :)
میگن پروفسور حسابی هر شب نیم ساعت زبان آلمانی میخونده به مدت سی سال . و با یه خانم آلمانی که استاد دانشگاه هم بوده مکاتبه میکرده. اون خانم گفتن اینقدر سطح پروفسور بالا رفته بوده که من برای خوندن نامه های سالهای اخر بارها به لعتنامه مراجعه میکردم.
فک کردم چقدرسرگرمی های روزانه مهم هستن و باید جدی گرفته بشن.
توی این روزهای سرد و برف و بارونی و قرنطینه که بیرون نمیریم، پارک نمیریم، خیابون نمیریم، خیلی از پرنده ها هم منبع غذایی شون کمتر شده. فراموششون نکنیم پشت پنجره خونه ها براشون یکم نون بریزیم.
پیشی ها هم همین طوراگه برامون امکانش هست بهشون غذا و شیر بدیم. و بشینیم به تماشای غذا خوردنشون. خیلی آرامش بخشه. نه؟ :)
ما سالیان سال هست که برای دو وعده صبح و عصر پشت پنجره اتاق براشون نون میریزیم. یه بار یادمون رفت صبح اومده بودن و با نوکهای کوچیکشون میزدن به پنجره و ما رو صدا میزدن.
امروز ظهر هم دیدم اومدن و تقاضای غذا میکنن. هیچ وقت بین روز این کار رو نمیکردن.فک کردم ممکنه این روزها گرسنه تر از هر وقت دیگه باشن.
این مدت یکم از سریال شرلوک رو نگاه کردم یعنی بیشترشو . 3 فصل :) خب راستش اولش جالب بود برام میخکوب کننده روش استنتاجش برای حل مسائل بهم یه تلنگر زد که باید با دقت بیشتری به مسائل نگاه کنم و جواب همه مسائل پیش روم هست. اما ادامه این روش به همون شیوه و بدون هیچ تغییری در تمام اپیزودها و فضلها خسته کننده میشه به قول خودش too boring. too boring
روش حل بیشتر مسائل شیمی و ترکیبات شیمیایی هست در صورتی که شرلوک یه نابغه هست و باید از همه چی سر در بیاره. خب من حدسم این بود که مشاورین علمیشون از یه طیف انتخاب شده در صورتی که می تونست چند مشاور در حوزه های دیگه مثل فیزیک، ریاضیات، کدهای کامپیوتری، رونشانسی داشته باشه و همه رو مبهوت کنه. یعنی هر قسمت توانایی های یه رشته یا حوزه رو در کشف جرم نشون بده. اما حیف که خیلی یک بعدیش کردن و خیلی هم احساسی :| همون کاری که با شلدون توی بیگ بنگ کردن و بیمزه شد.
وقتی شخصیت های فیلم ها رو خراب میکنن میدونین بعد اینکه ناامید میشم به چی فکر میکنم؟آفرین! که منم یه فیلمنامه نویس بشم و مثل یه دیکتاتور کوچک افکارمو به زور به خورد بقیه بدم :))
بازی هاشون خوبه. اینکه فیلم صحنه نداره خوبه. مخصوصا الان که خونه هستم و در جوار مادر و پدر در قرنطینه زندگی میکنم :) اینکه حرف زشت نمیزنن هم نقطه مثبتشه. معمولا فیلمها روی عفت کلام آدم اثر سو دارند:))
راستی عیدتون مبارک
شاید شما هم یکی از کسایی هستین که به سر و صدا خیلی حساسین و به هر دلیل تمرکز یا حتی خوابیدن براتون سخته. بعضیا موسیقی رو پیشنهاد میدن اما خود موسیقی باعث حواس پرتی میشه. پس اگه دارم کار عمیق انجام میدم چه طور توی محیط پر سر وصدا تمرکز کنم؟جوابش استفاده از ویس های white noise هست. این نویزها با داشتن فرکانس های مختلف میتونن سر و صدای اطراف رو تا حد خوبی براتون بپوشونن و در عین حال باعث جلب توجه شما به خودشون هم نمیشن. برای خواب هم کاربرد دارن. مثلا این یکی رو گوش کنین که حاصل ضبط کردن صداهای توی یه کافه هست که دارن به زبانی غیر از زبان فارسی صحبت میکنن.
https://soundcloud.com/user-339079738/ambient-coffee-shop-sounds-for-studying-and-relaxation-hq-white-noise-cafe-sounds
درباره این سایت